ســلــولِ بـی مـــرز

وقتی ازم دوری از سایه میترسم .....

ســلــولِ بـی مـــرز

وقتی ازم دوری از سایه میترسم .....

-

میشه این روزا رو ورق بزنیم بریم صفحه یِ بعد ؟!

۰۴ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۵۶
پَـر یـا

-

امروز دو بار با مامانم دعوا کردم , 24 ساعت هم هست که فقط 3 ساعت خوابیدم , اعصابم هم که به قول مامان من هر وقت داشتمش باید بگم دیگه , چقدر مسخره , نه ؟!

+ شرمنده ام .

۰۲ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۳۶
پَـر یـا

-

قبلا هم این جمله یِ بزرگ علوی رو نوشته بودم که میگه یه چیزایی هست که رگ و روح شما رو میتراشه ولی وقتی بیرون میاد از درونت برایِ دیگری مسخرست , رنگ و بویی نداره دیگه ,
یه چیزایی هست که تو رو اذیت میکنه , ولی برایِ یکی دیگه اینا خیلی چیزِ مسخره ای عه و از همون طرف چیزی که اون رو اذیت میکنه ممکنه برای ما مسخره باشه , این همشگی عه :) و مهم اینه ما بدونیم اون چیز ممکنه برایِ ما راحت باشه اما طرف برایِ مقابل شاید خیلی سخت باشه .

+ پستِ قبل کامل شده یِ پستِ قبل تر عه , نمیخواستم رمز دار بشه اما وقتی نوشتم دیدم یه طومار شد برایِ خودش و بیشتر توصیفِ امروز بود و توصیف ِ حرفایِ شنیده شده , نخواستم یه متنِ بلند باشه رویِ صفحه , به خاطر همین گفتم اینجوری بهتره , رمز هم به کسایی که میشناسم میدم :)

۰۲ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۵۵
پَـر یـا

-

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۲ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۴۲
پَـر یـا

-

نباید اینجوری میشد ، حالا نشستم خود خوری میکنم که چرا اینجوری شد ، که چرا من نتونستم و نمیتونم جلوی خودمو بگیرم ، که چرا تا همین خانم 'ب' گفتن جانم ، من . . . دست خودم نبود ، بدم میاد از اینکه تو مدرسه بخوام گریه کنم ، 

+ کامل میشه این پست 

۰۱ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۵۱
پَـر یـا

-

هوایِ اطرافم داشت بهم فشار می آورد , داشت خفه عَم میکرد , سنگین بود ,
هوا خیلی سنگین بود

۲۸ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۱۹
پَـر یـا

-

کاش یه برفی عَم بیاد تو مَغزم , با سفیدیِ خودش پاک کنه سیاهی هایِ اعصاب خورد کن رو :)

۲۶ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۲۷
پَـر یـا
بله بله ، یکی از این خیال پردازی ها و رویاهایِ سبز آبیِ من اینه که بشینم هندزفری رو بزارم تو گوشم و با صدای زیاد موسیقی گوش بدم و خودمو بزارم جای اون کسی که داره فلوت ، پیانو یا تُنبک میزنه و روی ِسن نشستم و کلی عم دارن به ساز زدنم گوش میدن :) مثل همین الانم :)  بله اینم یه جورشه :)❤

+ تو دلم هزار تا پرنده میخونن با ساز و تنبک :)

+ واقعی میشی ، خب ؟! :)❤

+ سَنجاق میشه به رویاهایِ سبز آبیِ کبودِ من :)

۱۸ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۳۱
پَـر یـا

-

ای کاش مثلا ما یه وسیله داشتیم به اسمِ " مانع کُش " یا " مانع کوب " یا چه میدونم هر اسمِ دیگه ای , واسه مواقعی که میخوایِ یه کاری رو انجام بدی و یه مانعی میپره وسط ِش , که اگه اون مانع نباشه کارتو بی هیچ دردسری انجام میدی , کاش یه همچین چیزی بود واسه این وقتا که تا میپرید وسطِ زندگیت , آی میکوبیدی تو کله َش , آی میزدی آی میزدی که دیگه برنگرده , که دیگه اذیتت نکنه .

۱۴ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۵۰
پَـر یـا

-

دهنَم بسته است , انگار که دهنمو بسته باشَن و پرتَم کرده باشَن یه گوشه , خودمم خفه شدم انگار , خفه , متنفرم , متنفرم از همه یِ چیزایی که باید تموم شه ولی نمیشه , ینی خودم باید تمومشون کنم , ولی اونقدری عرضه شو ندارم


۰۸ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۱۴
پَـر یـا

-

من آنقدر معمولی هستم که هیچ کس شیفته ی حرف زدنم نشود , قلب هیچ کس با دیدنم نلرزد , کسی برای چشم هایم نمیرد , و شعری در وصف پیچ و خم گیسوانم سروده نشود , من آنقدر معمولی هستم که هیچ کس با خندیدنم ته دلش ضعف نرود , هیچ کس از نبودنم غصه اش نگیرد و جای خالیم توی ذوق نزند , من یک آدم معمولی هستم , حتی از معمولی هم معمولی تر , ولی من دوست داشتن را بلدم , اینکه با تمام وجودم یک نفر را دوست داشته باشم بلدم , اینکه برای بودنش و ماندنش از جان و دل مایه بگذارم هم بلدم , من زیادی معمولی هستم , ولی همینِ منِ معمولی میداند باید پای خواسته اش بایستد , برای پیچ و خمی موهایِ کسی که دلش را لرزانده شاعری کند و دلش از خنده یک نفر ضعف برود , همین منِ از معمولی معمولی تر تمام قد پای دوست داشتن ماندن را ولی خوب بلد است .

.

+ متن از من نیست از جایی خوندم ، اما انگار من بودم :)


۰۷ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۰۴
پَـر یـا

-

احتمالا خیلی مسخرست اگه بگم من اصلا خواب خوب نمیبینم ، رویا نمیبینم ، 
نمیدونم چرا . نه اینکه هیچ وقت ندیده باشم ، اتفاقا یه زمانی زیاد میدیدم ولی الان یه سالی میشه که هیچ خواب خوبی ندیدم . دلم میخواد بخوابم و صبح که پاشدم پر باشم از حس خوب عه خوابی که دیدم . نه اینکه اعصابم خورد باشه از مزحرفاتی که دیدم تو خواب .

۰۶ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۵۸
پَـر یـا

-

یادم نمیره این روزایِ سیاه و سفیدو ,
این روزایی که کلِ دنیا از گوشه یِ اتاقم تنگ تره ,
انگار که دارم خفه میشم ,
انگار یکی از تو وجودم گردنمو سفت گرفته و داره خفم میکنه ,
آی فشار میده .


+من همیشه ترسیدم , اصلا من یه ترسو یِ احمق عم .


۰۶ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۵۵
پَـر یـا

-

حالم داره از همه یِ حرفا و کارا یِ مسخرشون بهم میخوره
متنفرم از همتون که پرُید از حسِ بد
فقط میخوام بگذرم , برم , برم , نباشم , متنفرم از همه ی این روزا

۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۵۳
پَـر یـا

-

ساعت 4 صب شد ، هنوز نخوابیدم 
لعنت به من ، لعنت . لعنت . لعنت 

۰۵ بهمن ۹۵ ، ۰۴:۰۵
پَـر یـا

-

چشم باز میکنم میبینم نیم ساعته همینجوری تو فکرم ، فکرایی که هر کدوم برای خودشون سر دراز دارن ، قبلا هم بودم اینجوری ولی دیگه اینقدر مشهود نه ، چی شد الان آخه 

+ میترسم از زندگی نکردن . نه الان ، همیشه 

۰۵ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۲۴
پَـر یـا

-

بهش میگم ضدّ حال ,
میگه از چی ؟!
میگم از همه چی خب ,
از این روزها , از این ماه ها , از این زمستون , از این دیوار ها حتی , از این شهر , از این شهر و از این حال و بیشتر از همه از این پـریـآ  :)

+ مشکلِ هیچکدومشون نیست , مشکل خودِ خودِ خودِ منم .

۰۲ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۱۴
پَـر یـا

-

اگه این فقط یه خوابه تا اَبد بزار بخوابم
بزار اون پرنده باشم که با تَن زخمی اَسیره
عاشقِ مرگه که شاید تویِ دستِ تو بمیره . . .



+ چیزی که باشه رو که تو دیگه نمیسازی , راهشو باید بسازی دیگه , زیاد نمونده , وقتشه دیگه فک کنم .

+ به واقعیت میرسونمتون , آره .
۰۱ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۲۱
پَـر یـا

-

دلم میریزه وقتی اینجوری میبینمش -_-

+ خوب شو , خب ؟! :)

۰۱ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۰۵
پَـر یـا

-

میدونم , میدونم که چرا اینقدر خوشم اومده ازشون , اینکه خوشم اوده مثلِ شوخیایی دیگه ای که میکنیم نیست درباره یِ بعضی کسایِ دیگه , میددونی اونا صرفا شوخی عه و محضِ خنده ولی این فرق داره برام , من هیچ وقت ازشون بدم نمیومده فقط عادی دوسشون داشتم , اما این چند وقته , تقریبا این یه ماهه خیلی فرق کرده , خیلی بیشتر دوسشون دارم , میدونی بازم نه صرفا برایِ اینکه خوبن و چه میدونم از همون شوخیا , هر چند بازم با الهه کلی سرشون شوخی میکنیم ولی برام فرق داره , خب بزار اینجوری بگم , ببین وقتی تو کسی رو میبینی که به هدفات نزدیکه حسِ خوبی میده بهت , منظورم شخصیتش نیست , منظورم قیافه و صدا و چه میدونم این حرفا نیست , هر چند اینا هم خودشون کلی تاثیر دارن ولی من الان حرفم سرِ یه چیزِ دیگست , من وقتی دیدمشون , وقتی دیدم چیزی رو که دوست داشتن ساختن برایِ خودشون و کلی هم توش موفقن آدم یادِ خودش میفته , یادِ خودش از این جهت که چقدر دوست داشتنی داری برایِ خودت که میخوایِ برسی بهشون مثلِ همینا , گفتم به هدفام نزدیکن , ینی من وقتی میبینمشون یادِ چیزایی میافتم که همیشه دوسشون داشتم , وقتی گوش میدم به صداشون , یا وقتی ویدیو  هاشونو میبینم یادِ جاهایی میافتم که دوست دارم باشم , یادِ کارایی قشنگی میافتم که دلم میخواد انجامشون بدم , میدونی اونا منو یادِ آرزو ها و خواسته هام میندازن که خیلی وقته دارم براشون نقشه میکشم اونا منو یادِ چیزایی میندازن که میخوام تو آینده یِ خودم ببینمشون چیزی که هیچکدوم از کسایی که تا الان دربارشون کلی شوخی میکردیم و کارا و عکساشونو نگا میکردیم نمینداختن , منو یادِ زندگیم نمینداختن , :)


+ حسِ خوب دارن :)

+ همون دنگ شو یِ معروفی خودمون :)

+بمون بمون با من , ای بهترین , ای خووب :))

۲۸ دی ۹۵ ، ۲۱:۳۴
پَـر یـا