ســلــولِ بـی مـــرز

وقتی ازم دوری از سایه میترسم .....

ســلــولِ بـی مـــرز

وقتی ازم دوری از سایه میترسم .....

۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

-

ساناز نوشته :

گاهی وقت ها هیچ چیز اون جور که تو میخوای پیش نمیره و تنها راهی هم  که برات باقی میمونه اینه که به خودت بگی
حتما یه حکمتی پشتش هست ,

حتما یه حکمتی پشتش هست . . .

۲۴ خرداد ۹۶ ، ۱۸:۳۰
پَـر یـا

-

خیلی بدم میاد وقتی کسی دغدغه های خودش رو بزرگ میدونه و برایِ بقیه رو کوچیک , هر چند شاید برای خودش کوچیکتره باشه , و خیلی بیشتر بدم میاد که فکر میکنه فقط خودشه که یه چیزایی رو حس کرده و بقیه حس نمیکنن و نکردند و هنوز به اون قسم از حال و هوا نرسیدن 😒 دوست دارم برم بزنم پشتِ سرش بگم فکر نکن اگه کسی چیزی نگفت معنیش اینه اینارو نگذرونده , هنوز اولِ راهی , خودت نمیدونی :)

۲۴ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۵۸
پَـر یـا

-

میگم فقط 22 روز مونده , میگه خیالت راحت قبولی , تو خیلی استرس داری من سالِ کنکورم اصلا استرس نداشتم همشم مسجد بودم زیاد برو مسجد , میگم میدونی از کِی تا حالاست مسجد نرفتم ؟! :) دیشب شبِ قدر بود بازم نرفتم ؟! یه چیزی کمه تو زندگیم , یه آرامشی باید باشه که نیست , چی کنم ؟! دقیقا همیشه همون موقع که یه چیزی باید باشه نیست .

+ نگاهَم کن , نگاهِ تو برایَم خانه میسازَد .

۲۴ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۵۰
پَـر یـا

-

+ اِی ماهِ فروزانُ اِی خسرو ِ خوبآن , آن شعله یِ جآن بردار , غَم ها را بسوزان .

۱۶ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۱۳
پَـر یـا
سلام :)
نمیدونم هنوزم میاید اینجا یا نه , نمیدونم اصلا یادتون هست وبِ من رو , اصن آدرسمو دارید هنوز یا نه , نمیدونم کِی بشه که ببینمتون دوباره , کِی بشه که حرف بزنم باهاتون دوباره , دو ساله که باهاتون حرفی نزدم , وَ نمیدونم ببینید این پستَم رو یا نه , اما همیشه تو این دو سه ساله خواستم 15 خرداد رو بهتون تبریک بگم , دقیقا خودِ روزِ 15 عم , نه سه چهار روز بعدش که آیا تو مدرسه میدیمتون یا نه , روم میشد یا نه , ولی واقعا میشه باز ببینیمتون سه چهار نفری , پیش میاد بازم حرف بزنیم با هم ؟! این دو سالِ اخیر من خیلی کم بودم و کم دیدمتون بر خلافِ سالایِ قبلش , ولی خُب هنوزم شما از بهترینآیی زندگیِ منید که هیچ وقت از این ذهن پاک نمیشه :)

تَولدتون خیلی خیلی مُبآرک بآشه , این چهار سالِ دبیرستان با وجودِ شما خیلی قشنگ تر بود , همین که بودین تویِ مدرسه خودش آرامشِ خاطر بود , " الهه نوشته دلِ تقویم به همین روزها خوش است " راست میگه :)

ممنون ازتون بابتِ همه چیزِ این چهار سال , مرسی کنارِ همه یِ بچه ها بودین :)
امیدورم واقعا که بتونم بازم ببینمتون , صداتون رو بشنوم :)

۱ نظر ۱۵ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۱۸
پَـر یـا

-

خدایا :)
ماه رمضونِت اومد , میگم خدایا میشه اینجوری که واردِ این ماه میشیم همونجوری ازش خارج نشیم ؟! میشه یه صیقل بخوریم , میشه این چرک ها رو بشوره و بعدش با حال و هوایِ خوش بیایم از ماهِت بیرون ؟!
خدایا نرفتم زیارت , جهنّمَم , میشه خودت ببینیم آرومم کنی ؟!
خدایا آخرِ حرفم به برکت ِ این ماهِت میشه کمکمون کنی ؟!
دور کن از هر چی دل گرفتگی و حالِ بد و اشتباه و ...... و هر چیزی که نباید باشه .
میسپرَم به خودت , کمکم کن :)
دلم میخواد ورق بزنم این روزا رو , صفحه یِ بعد تموم شده باشه هر چیزی که باید تموم شه .

۰۵ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۱۷
پَـر یـا

-

پیروِ پستِ قبل 

آدم چقدر دلش میگیره .

این چند روز فقط شده گریه و اعصاب خوردی و نگرانی و ترس و ترس و ترس ، تموم میشه ینی ؟! نمیتونم دیگه ، کاش بتونم پرت کنم بیرون هر چیزی ک بهمم میریزه ، دلم واقعا تنگه واسه یه وقتایی .


+ اَلا بِذکرالله تطمَئنَّ القلوب :)

+ خدایا یه کاری بکن ، باشه ؟!

۰۲ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۴۲
پَـر یـا

-

الان که دیگه اینستاگرام ندارم نشستم رفتم تو وبلاگا ، سر زدم و شروع کردم ب وبلاگ خوندن کسایی که یه بار هم تا الان از نزدیک ندیدمشون یا حتی اسمشونم نمیدونم ، ولی یادِ دو سال پیش افتادم ، تابستون ۹۴ که اونموقع حتی تلگرام هم نصب نکرده بودم برای خودم و صبح و عصر و شب تا نصفه شب فقط وبلاگ میخوندم ، عالمی هم داشتم برای خودمم ، دلم تنگ شد انگار واسه یه وقتایی ، تابستون که بشه ، بعد کنکور خونه مو عوض میکنم ، میزنم به وبلاگا ، واسه خودم آواز میخونم و قدم میزنم تو همشون و کِیف میکنم ، یکی از قشنگترینا هنوزم همین کاره که خیلی وقته ازش غافل شدم :)


۰۲ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۳۶
پَـر یـا