ســلــولِ بـی مـــرز

وقتی ازم دوری از سایه میترسم .....

ســلــولِ بـی مـــرز

وقتی ازم دوری از سایه میترسم .....

۵ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

-

آرشیو ِ آبان و آذر و دی و بهمن اَم رو میخونم , دلم میگیره , دلم تنگ میشه
دوسشون دارم , خیلی دوسشون دارم
تعریفی برایِ چرا ِش ندارم , عادت منه , چهار سالِ پیش به این عادتَم پی بردم که روزایی که توشون هستم رو نفهمم , نفهمم که دوسشون دارم و اونموقع دوسشون نداشته باشم , ولی چند ماه بعد یادشون بیافتم و ببینم با وجودِ سختی ها , ناراحتی ها و غَم هاش دوسشون دارم , که دلم هم براشون میگیره , هم براشون تنگ میشه .

۲۷ تیر ۹۶ ، ۲۱:۳۰
پَـر یـا

-

عوض کنم خونه ام رو ؟! نکنم ؟! شروع کنم ؟! نکنم ؟!
هم دوست دارم برگردم بلاگفا , هم دوست دارم بمونم بیان به خاطر چنتا دلیل , بمونم ؟! برم ؟!

۲ نظر ۲۷ تیر ۹۶ ، ۲۱:۱۹
پَـر یـا

-

بَس است قصه شنیدن ,
کجاست جآیِ رسیدن ؟!

۱۲ تیر ۹۶ ، ۰۰:۳۹
پَـر یـا

-

یه وقتایی یه کسایی رو میبینیم , یه کسایی رو میشناسیم که هیچ وقت قرار نیست تو زندگیمون باشن , اصلا اونا آدمایِ ما نیستن , فقط انگار یهو افتادن تو قلب و دلمون که فقط احساسشون کنیم , فقط نگاهشون کنیم , عکساشون رو ببینیم , صداشون رو از دور بشنویم , دل بدیم بهشون , که یه نفرشون از بین همشون فرق داره , که انگار اون یه نفره که تو رو یادِ خودت و حالت میندازه , که بینِ کلی غریبه انگار فقط اون رو میشناسی , که با دیدنش انرژی میگیری , که مامان درک نکنه وقتی میام بیرون از اتاق و به صدا و عکسش نگاه میکنم چرا میگم حسِ خوب میگیرم , چرا میگم انرژی میگیرم , که دل بدم به معجزه یِ دستاش , که دستاش و شعراشو تو کتابِ جامعه شناسی ایم بکشم , که دائما فکر کنم چرا باید از کسی که انقدر حس نزدیکی بهش میکنی و انقدر باعثِ حس و حالِ خوبت میشه , که انقدر دلت رو میگیره تو دستش دور باشی ؟! که به قولِ فائزه چرا یه آدمایی اومدن که فقط تو ذهن و قلبمون باشن , نه تو زندگیمون . . .

خیالِت میکنم و با خیالت زندگی میکنم , انگار حسِ خوب میگیرم , از همون حس و حالایِ معروف خودم که همش میگم , از همونایی که خیلی دوسشون دارم :)

+ انسان این توانایی رو داره برایِ کسی که تا الان باهاش حرفی نزده , به اندازه یِ همه یِ حرفای نزده دلتنگِش بشه :)

۰۸ تیر ۹۶ ، ۱۷:۲۲
پَـر یـا

-

تُو دردِ مرا از درون میکشی , تُو من را به موجِ جنون میکشی ,
به حرفِ تبُ تابُ تَن تنها , مَرا تا رگِ ارغنون میکشی ,
پَس از آرزوها , پَس از جستجو ها ,
ندانی که اِی مَه چه ها کردم ,
تَو را بینِ خوبان جدا کردم ,
صِدآ را به دِل مبتلا کردم
تهِ کوچه نامَت صِدآ کردم ,
خَطا کردم اِی مَه , خطا کردم , تُو را با شَبم آشنا کردم . . .

+دَنگ شُو یِ عزیزم , میدونستم , میدونستم که این فرق داره , از همون یه تیکه ی کوتاه , از همون 5 ماهِ پیش میدونستم و عجیب دلِ آدمو میگیره تو دستِش , از همونایی که دوست دارم , و تُو از بهترینآیی من هستی و بهترین هَم میمونی :)

" خطا کردم "

۰۱ تیر ۹۶ ، ۱۶:۰۶
پَـر یـا