ســلــولِ بـی مـــرز

وقتی ازم دوری از سایه میترسم .....

ســلــولِ بـی مـــرز

وقتی ازم دوری از سایه میترسم .....

۳ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

-

میترسم , خیلی میترسم ....
تصمیم گرفتم که بالاخره برم و حسابی با " آ ف " حرف بزنم ... بهش بگم حالا الان چی کار کنم ... من چی کار کنم با این چیزایی که ذره ذره دارَن مغز میخورن ؟!
چی کار کنم که دو روز دیگه که تموم شد , اگه تونستم درستش کنم دیگ دیر نشده باشه ... وقتی نباشه که دیگه نشه گفت جبران میکنم ...

داره دیر میشه .. باید یه کاری کنم ولی چی کار ؟!


۳ نظر ۱۱ دی ۹۴ ، ۰۱:۴۵
پَـر یـا

-

امروز چه دِلتنگم , خاکستَری ام انگار , هم خاطِره یِ زنبق , یک لحظه پَس از رگبار
امروز چه دلتنگم , از جنسِ تکاپویِ مصنوعیِ فواره بر حاشیه یِ تکرار
امروز چه دلتنگم , مبهوت و کبود و گَس , بر حضورِ مجروحَم , چه فاخته , چه کَرکس ، چه سرخِ خیابان و چه قهوه ای ِ کوچه
شکلِ سایه یِ ابرَم , بودنی سیاه و بَس ...
آه ای منِ جان خسته ! عصیانِ فروخفته ، انفجارِ پنهان و افسانه ی ناگفته !
امروز که دلتنگم , ناگهانه طغیان کن , شهرِ بهت و بهتان را به حادثه مهمان کن ... امروز چه دلتنگم !!

۰ نظر ۱۰ دی ۹۴ ، ۱۹:۰۷
پَـر یـا

-

_ جدیدا خیلی شکّاک شدی !
_ من ؟!
_ آره انگار به همه چیز شک داری ...
_ شاید آره , میدونی من حتّی به 5 دقیقه پیشِ خودمَم شَک دارم .. !!


+ در مَن انگار صدایی گُم شده است ...

+ نمیشود که تو باشی و من عاشقِ تو نباشم .....
                                                                     " نادر ابراهیمی "
۰ نظر ۰۳ دی ۹۴ ، ۰۹:۴۴
پَـر یـا