-
پنجشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۰۷ ب.ظ
امروز چه دِلتنگم , خاکستَری ام انگار , هم خاطِره یِ زنبق , یک لحظه پَس از رگبار
امروز چه دلتنگم , از جنسِ تکاپویِ مصنوعیِ فواره بر حاشیه یِ تکرار
امروز چه دلتنگم , مبهوت و کبود و گَس , بر حضورِ مجروحَم , چه فاخته , چه کَرکس ، چه سرخِ خیابان و چه قهوه ای ِ کوچه
شکلِ سایه یِ ابرَم , بودنی سیاه و بَس ...
آه ای منِ جان خسته ! عصیانِ فروخفته ، انفجارِ پنهان و افسانه ی ناگفته !
امروز که دلتنگم , ناگهانه طغیان کن , شهرِ بهت و بهتان را به حادثه مهمان کن ... امروز چه دلتنگم !!
امروز چه دلتنگم , از جنسِ تکاپویِ مصنوعیِ فواره بر حاشیه یِ تکرار
امروز چه دلتنگم , مبهوت و کبود و گَس , بر حضورِ مجروحَم , چه فاخته , چه کَرکس ، چه سرخِ خیابان و چه قهوه ای ِ کوچه
شکلِ سایه یِ ابرَم , بودنی سیاه و بَس ...
آه ای منِ جان خسته ! عصیانِ فروخفته ، انفجارِ پنهان و افسانه ی ناگفته !
امروز که دلتنگم , ناگهانه طغیان کن , شهرِ بهت و بهتان را به حادثه مهمان کن ... امروز چه دلتنگم !!
۹۴/۱۰/۱۰