ســلــولِ بـی مـــرز

وقتی ازم دوری از سایه میترسم .....

ســلــولِ بـی مـــرز

وقتی ازم دوری از سایه میترسم .....

-

پنجشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۶، ۰۵:۲۲ ب.ظ
یه وقتایی یه کسایی رو میبینیم , یه کسایی رو میشناسیم که هیچ وقت قرار نیست تو زندگیمون باشن , اصلا اونا آدمایِ ما نیستن , فقط انگار یهو افتادن تو قلب و دلمون که فقط احساسشون کنیم , فقط نگاهشون کنیم , عکساشون رو ببینیم , صداشون رو از دور بشنویم , دل بدیم بهشون , که یه نفرشون از بین همشون فرق داره , که انگار اون یه نفره که تو رو یادِ خودت و حالت میندازه , که بینِ کلی غریبه انگار فقط اون رو میشناسی , که با دیدنش انرژی میگیری , که مامان درک نکنه وقتی میام بیرون از اتاق و به صدا و عکسش نگاه میکنم چرا میگم حسِ خوب میگیرم , چرا میگم انرژی میگیرم , که دل بدم به معجزه یِ دستاش , که دستاش و شعراشو تو کتابِ جامعه شناسی ایم بکشم , که دائما فکر کنم چرا باید از کسی که انقدر حس نزدیکی بهش میکنی و انقدر باعثِ حس و حالِ خوبت میشه , که انقدر دلت رو میگیره تو دستش دور باشی ؟! که به قولِ فائزه چرا یه آدمایی اومدن که فقط تو ذهن و قلبمون باشن , نه تو زندگیمون . . .

خیالِت میکنم و با خیالت زندگی میکنم , انگار حسِ خوب میگیرم , از همون حس و حالایِ معروف خودم که همش میگم , از همونایی که خیلی دوسشون دارم :)

+ انسان این توانایی رو داره برایِ کسی که تا الان باهاش حرفی نزده , به اندازه یِ همه یِ حرفای نزده دلتنگِش بشه :)

۹۶/۰۴/۰۸
پَـر یـا