ســلــولِ بـی مـــرز

وقتی ازم دوری از سایه میترسم .....

ســلــولِ بـی مـــرز

وقتی ازم دوری از سایه میترسم .....

-

چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۰۰ ق.ظ
پست کردم , ادیت کردم , پاک کردم , حرفی از دهنم بیرون نمیاد , فقط خواستم اینو ثبت کنم که
این حقِ من نبود که تو این یکی دو سال , یه قبیله مورچه بیفتن تو مغزم و آی راه برن , آی راه برن و دائما هم زاد و لَد کنن و نمیرَن و نمیرن و اینجوری منو بگیرن دستِ خودشون و منم هِی بهشون پر و بال بدم و آی پر و بال بدم , کوتاه نشه که نشه , نره که نره , چنتا از این مورچه ها اگه بمیرن قبش چنتا دیگه اومدن , جاشونم پیدا کردن که بمونن و بمونن , و چشمام زل زده به لبم که دارم میخندم و میگم آی راه برید آی راه برید که خودم پرتتون کردم اون گوشه و روز به روز پرورشتون دادم که آی تف به من و همتون , به خاطرِ شماها از خودم بدم اومده , انداختین منو تو خودم , گیر دادین ول نکردین این حقم نبود که این یکی دو سال بیاین , لااقل الان نه , اصلا هیچ وقت نه [ نقطه]

۹۶/۰۱/۳۰
پَـر یـا