ســلــولِ بـی مـــرز

وقتی ازم دوری از سایه میترسم .....

ســلــولِ بـی مـــرز

وقتی ازم دوری از سایه میترسم .....

-

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۱۴ ق.ظ
نمیدونم چرا بازم آخرش همش میکشه به من و جریان من؟؟.....

نمیدونم چرا این موضوع مهمه........

نمیدونم چرا ادما فکر میکنن و حدس میزنن؟؟؟

نمیدونم چی میخوان....!!

نمیدونم حرف اخرشون چیه؟؟

هه....نمیدونم چرا از چند ساعت پیش تا الان بیخود میخندم......

نمیخوام فکر کنم........:|

به حرفا فکر میکنم و میخندم :دی.......

به این که هیچ چیزی رو نمیفهمم میخندم......به این دنیا میخندم.......به کارای اشتباهم میخندم

به حرفای اشتباهی که البته به اشتباهی هم زده شد میخندم.....هه

به چند ماه ِ پیش میخندم.........

انگاری یه امپول بی حسی بهم زدن......حس ندارم......

حوصله ندارم.....دیگه حتی حوصله ی فکر کردن هم ندارم.......

اَه......به جهنم....به درک......

_ اسم ، اسم ، اسم .............هه

_ برای چی؟؟؟

_ از فروردین؟؟...!!!  اردیبهشت......بهمن......اسفند.......

_ نه....نه...نه......نمیدونم

_ تو همیشه ذهنت پر از سوال بوده......

_ آره خب اما اینجا جاش نیست.......

 

+میخوام تموم شه....اشتباه پشت اشتباه

++مثل اینکه حتی اگه خودم بخوام تمومش کنم و کنار بیام دیگران اونو تموم نمیکنن

+++تصمیم گرفته بودم مثلا آدم بشم (با دعاهای خودمو و دعا های یه دوست) ، میخواستم دیگه اشتباه نکنم....فراموش کنم و دو سال دیگه بهش بخندم اما دوباره تازه شد......بس نیست؟؟؟؟

++++آدم ها رود اند و میگذرند ، تغییر میکنن حتی اگه شده هزار بار تو عمرشون (لازمه)....هه

 

" بــه درکـــــــــــ "

 

+ یکشنبه بیست و یکم تیر ۱۳۹۴ 4:34
۹۴/۰۶/۳۱
پَـر یـا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی