ســلــولِ بـی مـــرز

وقتی ازم دوری از سایه میترسم .....

ســلــولِ بـی مـــرز

وقتی ازم دوری از سایه میترسم .....

-

سه شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۳:۱۱ ب.ظ
+ انگار دیگه نمیترسم از تنهایی , انگار دیگه حوصله حرف زدن ندارم , دیگه رنگی رنگیام برام کم رنگ شدن و من اینو دوست ندارم . . .

+ دلم میخواد فقط برم , برم و بگذرم از همه چیزایی که اذیتم میکنن , برم و همه چیزو بگیرم دستِ خودم , بگذرم از چیزایی که باید بگذرم ولی نمیتونم

+میشد که بمونه , نمیدونم شاید بهتر بود که نمونه , یعنی شاید کار درستی کردم که گذَشتم از اون یه مورد , که کنار کشیدم ازش , که نذاشتم که بمونه , اما اگه میموند تو این روزا میتونست بهترین دلخوشی باشه واسم حتی , چقد دیر فهمیدم که چیا نباید بودن , مهم اینه که دیگه نمیشه عوضشون کرد :)

+ حسِ آدمی رو دارم که انداختنش تو یه اتاق و حق نداره پاشو بزاره بیرون از اون اتاق , دو و برش پر از اتفاق و تکاپو عه , اما اون هیچی نمفهمه ازشون . هیچی .

+ این که گیر کنی تو خودت , با خودت , میفهمی ینی چی ؟!

#مُعَلَق

۹۵/۰۹/۲۳
پَـر یـا